جای پناه. جای و سبب نجات. (غیاث) ، ریسمانی است که بر در اصطبل ملوک و امرای ولایت بندند و هر دزد و خونی که بدان پناه آرد عملۀ اصطبل محافظت او کنند و نگذارند که کسی مزاحم او شود، گویند به سر کمند پناه آورده است، تا جان داریم دست از محافظت او برنداریم. (آنندراج) : دارند جا بزلف تو دلهای مستمند باشد ستم رسیده پناهش سر کمند. شفیع اثر (از آنندراج). آرامگاه دلها آویزۀ بلند است این خون گرفتگان را آنجا سر کمند است. اسماعیل ایما (از آنندراج)
جای پناه. جای و سبب نجات. (غیاث) ، ریسمانی است که بر در اصطبل ملوک و امرای ولایت بندند و هر دزد و خونی که بدان پناه آرد عملۀ اصطبل محافظت او کنند و نگذارند که کسی مزاحم او شود، گویند به سر کمند پناه آورده است، تا جان داریم دست از محافظت او برنداریم. (آنندراج) : دارند جا بزلف تو دلهای مستمند باشد ستم رسیده پناهش سر کمند. شفیع اثر (از آنندراج). آرامگاه دلها آویزۀ بلند است این خون گرفتگان را آنجا سر کمند است. اسماعیل ایما (از آنندراج)
آنکه از روی ناز و نخوت و مستی و یا شور و حال سر خود را به هر جانب حرکت دهد، آنکه سر خود را در راه رسیدن به مقصود فدا کند از جان گذشته بیباک، سرافکنده، پارچه ای که زنان بر سر اندازند مقنعه، تیر بلند و ضخیمی که بر فراز دیوار اطاق یا پیش ایوان اندازند و سر تیرهای دیگر را بر بالای آن گذارند، کناره و فرشی باریک که بر بالای اطاق عمود بر فرشهای دیگر گسترند، بحری از اصول هفده گانه موسیقی در قدیم صوفیانه
آنکه از روی ناز و نخوت و مستی و یا شور و حال سر خود را به هر جانب حرکت دهد، آنکه سر خود را در راه رسیدن به مقصود فدا کند از جان گذشته بیباک، سرافکنده، پارچه ای که زنان بر سر اندازند مقنعه، تیر بلند و ضخیمی که بر فراز دیوار اطاق یا پیش ایوان اندازند و سر تیرهای دیگر را بر بالای آن گذارند، کناره و فرشی باریک که بر بالای اطاق عمود بر فرشهای دیگر گسترند، بحری از اصول هفده گانه موسیقی در قدیم صوفیانه